Monday, April 21, 2008

تهران قدیم......(2)ا

تهران قدیم و......(2)ا
"گود يخچال"
درحال حاضر با وجود نیروی الکتریسیته در اکثر نقاط کشور وتکنولوژی پیشرفته جهان امروز يخچال از نوع برقي و يا حتی نفتي آن در اكثر خانه هاي شهري و روستائي ایران يافت ميشود و مردم ضمن حفظ و نگهداري مواد غذائي در آن ميتوانند بوسيله قسمت يخ ساز آن (فریزر) قطعات كوچك يخ را در ابعاد مختلف تهيه نموده بمصارف مختلف برسانند.اولی سالها قبل كه هنوز کارخانه تولید برق در تهران وجود نداشت و پای تولیدات برقی نیز مانند یخچال به ایران باز نشده بود مردم براي توليد يخ از وسائل ابتدائي و نيروهاي طبيعي موجود در طبیعت استفاده ميكردند بدين ترتيب كه با ساختن مراكزي بنام يخچال و پر نمودن آنها از آب نهرهائیکه از رودخانه های اطراف تهران منشعب میشدند و استفاده از وزش بادهای سرد زمستان اقدام به تولید یخ کرده سپس آنها را در گودالهائي كه قبلا" در قعر زمين حفر نموده بودند براي مصارف تابستاني ذخيره ميکردند.ااين نوع يخچالها بيشتر در نقاطيكه داراي زمستانهاي سرد وتابستانهاي گرم بودند مورد استفاده قرار داشتند زیرا مناطقی كه داراي تابستانهاي خنك و هواي مطبوع بودند تولید يخ مورد استفاده قرار نمیگرفت).ادر تهران قديم براي تهيه مصارف تابستاني يخ تعداد زيادي يخچال در نقاط مختلف شهر احداث شده بود كه عمدتا" در حاشيه شهرها و دور از نقاط مسكوني قرار داشتند که البته درسالهاي بعد با رشد و توسعه شهر تهران و احداث کارخانه های برق و باز شدن پای یخچالهای خارجی غیر قابل استفاده و تخریب شدند.اساختمان اين يخچالها بدين ترتيب بود كه در قطعه زميني وسيع (چندین هکتار) چند ديوار كاهگلي به ارتفاع ده تا پانزده متر و اغلب بطول پانصد یا ششصد متر به موازات يكديگر ميساختند. جهت اين ديوارها همگي از شرق به غرب بود زيرا بايستي در مقابل بادهاي سرد زمستاني كه عمدتا" از شمال و ارتفاعات البرز ميوزيد سدي ايجاد نموده جریان بادها را بسوي حوضچه هاي پر از آب كه در بين ديوارها احداث شده بود هدايت نمايد. عمق حوضچه ها در حدود شصت تا هفتاد سانتيمتر و عرض آنها حدود بیست متر بود، طول حوضچه ها نیز در سرتاسر یخچال وبموازات طول دیوارها ادامه داشت. حوضچه ها توسط مجراهائی كه در پاي ديوارها ایجاد شده بود با یکديگر ارتباط داشتند. در کنار آخرین حوضچه نیز گودالي عميق و وسيع حفر مينمودند تا يخهاي تهيه شده در شبهاي زمستان را در آنجا جمع آوري و ذخيره نمايند.ادر شبهاي سرد زمستان كه اغلب همراه با وزش بادهاي سرد بود سطح آب حوضچه ها در مدت كوتاهي يخ ميزد، كارگرانيكه مسئول جمع آوري يخها بودند و تمام طول شب را تا صبح - و حتی روزها - كار ميكردند بلافاصله با چوبهای بلندي كه یک سر آن مسلح به چنگکی آهنی بود يخها را شكسته و بوسيله همان چنگک آنها را از طريق مجراهای موجود در پای ديوارها به آخرین حوضچه هدايت و بداخل گودال جمع آوري يخها ميريختند. اينكار در شبهاي سرد زمستان چندین بار تا صبح تكرار ميشد و مقادير معتنابهي يخ تهيه و انبار ميگرديد که گاهي ضخامت يخهاي انبار شده در داخل گودال در طول زمستان به بیش از ده متر ميرسيد.ا
گود یخ
گود يخ يا گودالي كه براي جمع آوري يخها ساخته میشد معمولا" عمقي درحدود پنجاه متر داشت كه توسط يك رديف
پله با شيبي تند از بالا به پائين متصل میگردید، بجز چند سوراخ کوچک که در سقف گود برای روشنائی ایجاد میکردند تاریکی محض بر فضای گودال بخصوص در عمق پنجاه متری حکومت مینمود ونميتوانست راهگشاي افرادي باشد كه از تنها پله گود بالا و پائين ميرفتند، كارگران و افرادي كه براي حمل يخ به انتهاي گود رفت و آمد داشتند تنها پس از مدتي چشمشان به تاريكي عادت ميكرد و ميتوانستند اطراف خودرا بقدر احتياج ديده كار خود را انجام دهند - ورود هرگونه چراغ و یا وسیله ایکه با تولید حرارت از برودت داخل گود بکاهد ممنوع بود- کوچکترین اشتباه و یا عدم دقت در رفت و آمد کارگرانیکه با کلنگ یخها را میشکستند و یا آنهانیکه در حال حمل گونیهای یخ بودند فاجعه ببار میآورد از اینرو کارگرانیکه در تاریکی گود مشغول کار بودند مرتب با فریاد از این بابت بدیگران هشدار میدادند.ا
عرض پله ها كم و سطح آن در اثر عبور و مرور باربران حمل يخ صاف و لغزنده میشد. معمولا" براي جلوگيري از لغزش قطعاتي حصير روي پله ها ميانداختند ولي همين قطعات حصير نیز پس از مرطوب و آغشته شدن با خاك رس پله ها خود لغزنده و خطرناک میشد، سقوط هر فرد ميتوانست باعث سقوط ديگر افرادي باشد كه در حال عبور و حمل يخ از روي پله ها بودند.ا
برودت هوا در داخل گود بخصوص در عمق پنجاه متری بیداد میکرد، افرادي كه بانتهاي گود ميرفتند لازم بود تا خود را خوب بپوشانند زيرا در غير اينصورت نميتوانستند بيش از چند لحظه در آنجا دوام آورند. كارگرانيكه در آن فضا انجام وظيفه ميكردند لباسهائي گرم در بر و کفشهای لاستيكي به پا داشتند و بر روي شانه هايشان نيز قطعه لاستيكي مینهادند تا در اثر تماس دائم با گونيهاي يخ كه با خود بالا و پائين ميبردند لباسشان مرطوب و خيس نشود.ا
با اينكه مسئولين يخچالها و كارگرانيكه وظيفه تهيه يخ را در شبهاي سرد زمستان بعهده داشتند سعي ميكردند تا آنجا كه ممكن است يخهاي سالم و بقول مردم "بلوري" تهيه كنند ولي اين بستگي كامل به نوع آبهاي ورودي به حوضچه ها و دقت كارگران در جمع آوري يخها و انتقال آنها به گود داشت كه اغلب مورد توجه قرار نميگرفت و يخها آلوده به خس و خاشاك و عموما" کدر و تیره رنگ میگردید ولي از آنجائيكه مردم در فصل تابستان براي خنك نمودن آب و قسمتي از مايحتاج خود نياز مبرم به يخ داشتند زياد به اين مسائل توجه نميكردند و مصرف يخ يخچالها درتابستان در مقياس زيادی رواج داشت، البته گاهي اوقات نيز ميشد قطعاتي از يخ "بلوري" در انتهاي گودال پيدا نمود كه بدليل وجود طرفدارن زياد نصيب هر كسي نميشد.ا
خرید و فروش یخ
تعطیلات تابستانی مدارس تازه شروع شده بود. هر روز برای خرید یخ روزانه از بازارچه محل دو ریال از پدرم میگرفتم. مقدار یخی که با آن پول تهیه میکردم بندرت تا هنگام شب دوام میآورد. نظر باینکه بدنبال یک سرگرمی برای گذران وقتم میگشتم با یکی از همسالان خود که درهمسایگی ما سکونت داشت و او هم مسئول خرید یخ خانه شان بود مشورت کرده قرار گذاشتیم برای خرید یخ به گود یخچالی که در فاصله نزدیکی از منزلمان قرار داشت برویم.ا
او که قبلا" برای خرید یخ به گود یخچال رفته بود و تجربیاتی دراین زمینه داشت معتقد بود با همان دو ریال پولی که از پدرانمان دریافت میداریم میتوانیم مقدار یخ بیشتری - تقریبا" سه برابر مقدار یخی که از بازارچه محل میخریدیم - از گود یخچال تهیه و پول روزهای دیگر را پس انداز کنیم.ا
روز اوّل با دو ريال پولي كه از پدر گرفته بودم و يك گوني براي خریدن يخ همراه او به يخچال رفتم، افراد زيادي با گاري و الاغ در مدخل يخچال در رفت و آمد بودند، عده ای گونیهای يخ را از گود بيرون و برپشت الاغها يا داخل گاريهای خود نهاده عازم كوچه ها و محلاّت شهر براي فروش میشدند، عده دیگری نيز که تازه از راه میرسیدند الاغ خودرا در دهانه يخچال رها كرده براي آوردن يخ بداخل گود ميرفتند.ا
برای جلوگیری از ورود گرما و حفظ دمای داخل گود، در مقابل دهانه آن پرده ای از گونی آویزان کرده بودند. مسئول فروش یخ و همکارانش نیز در کنار پرده ورودی میز بزرگی با یک ترازو ویا قپان نهاده یخهائی را که باربران و یا افراد از گود بیرون میآوردند وزن کرده پول آنرا دریافت میکردند، ضمنا" مراقب بودند تا از ورود کودکان بداخل گود خودداری نمایند.ا
در فرصتی مناسب و دور از چشم آنها پرده جلوی پله ها را كنار زده پا بر روي اولين پله گود نهاديم. دوستم قبلا" تعلیمات لازم را در مورد پائين رفتن از پلّه ها بمن داده بود ولی بمجرد اینکه پرده افتاد و پا روی اولین پله گذاردم از اینکه دیگر چشمم جائی را نمیدید بينهايت ترسيدم و هماندم از دوستم خواهش کردم تا مرا از پائين رفتن معاف كند ولي او دلداريم داد و گفت: "ناراحت نباش اگر قدري اينجا بايستي چشمت به تاريكي عادت ميكند و ميتواني پلّه ها را تشخیص دهی."ا
همانطور که او میگفت پس از قدري ايستادن چشمهايم بتاريكي عادت كرد و توانستم پلّه ها را تشخيص دهم ولي چون راه عبور و مرور دیگران را سد كرده بوديم هركس از كنارمان رد ميشد تنه اي بما ميزد و ناسزائي بارمان ميكرد كه: "حالا ديگه هر بچه ننه اي ميخواد بياد گود يخ ببره" و يا "اگه اينجا بيفتند بميرند فردا هزارتا ننه بابا پيدا ميكنند" و از اين قبيل طعنه ها.ا
دوستم برای اینکه منصرف نشوم مرتب مرا دلداري داده تشويق به پائین رفتن ميكرد، از طرفي براي اينكه راه را باز و بيشتر مورد اعتراض باربرانيكه زير بار گونيهای يخ هن و هن ميكردند، نشويم با احتياط شروع به پائين رفتن كرديم، در وسط پلّه ها چند بار در اثْر تصادف با گونيهای يخ و يا تنه باربرانيكه بالا ميآمدند درخطر سقوط قرار گرفتیم ولي درنهایت توانستيم صحيح و سالم بانتهاي پلّه ها رسيده و خود را به قعر گود برسانيم.ا
در تاريكي قادر بدیدن چیزی نبودم، تنها سياهي هيكل باربراني را مشاهده ميكردم كه در رفت و آمد بودند، در زير پايم خش خش قطعات حصير را كه براي پوشش و حفظ يخها از خطر ذوب شدن و آلودگي و همچنين براي حفظ افراد از خطر لغزندگي انداخته بودند، میشنیدیم، با سختي راه خود را ادامه داده به محلی که كارگران مشغول حفاري براي خرد كردن وبيرون كشيدن قطعات يخ بودند رفتيم - يخهائيكه دراثر برودت و فشار حالا بصورت توده اي يكپارچه درآمده و کندن وجدا كردن آنها از يكديگر نياز به كاري سخت و فراوان داشت -ا
حالا تا اندازه ای چشمم بتاريكي عادت كرده بود و ميتوانستم اطراف خودرا بهتر ببينم، تعداد زيادي كارگران حفار مشغول جدا كردن قطعات بزرگ يخ و ريختن آنها داخل گونيها بودند، با دوستم جلو رفته سعی کردیم از لابلاي دست و پاي آنها قطعه يخي برداشته داخل گوني خود بريزیم ولي خيلي زود دريافتم كه "كار هر بز نيست خرمن كوفتن" زيرا كارگران و افراد قلدري كه مشغول جمع آوري قطعات يخ بودند بدیگران بخصوص بچه هائی نظیر ما اجازه نميدادند از يخهاي شكسته شده نصيبي ببرند و خيلي زود ما را به بيرون از دايره فعاليّت خود پرتاب كردند، آنها ضمن هل دادن ما به بیرون از دایره کار خود ميگفتند: "اگر يخ ميخواهيد بایستی خودتان كلنگ آورده يخها را بشكنید."ا
دوستم مرا بكناري كشيد و گفت: "صبر كن تا در فرصتی مناسب بتوانيم دور از چشم آنها قطعه يخي برداشته برويم".ا
حالا ديگر برودت هوا آزارم ميداد زيرا جز يك پيراهن تابستاني چيزي در بر نداشتم، از دوستم خواهش كردم تا هرچه زودتر گود را ترك كنيم ولي او گفت: "حالا كه تا اينجا آمده ايم قدري ديگر صبر كن تا كيسه هاي خودرا پركرده باز گردیم."ا
بالاخره پس از مدتی تنه خوردن ولگدکوب شدن وسیله کارگران توانستیم كيسه هاي خودرا - نه از قطعات بزرگ يخ كه از كوچكترين آنها - پر كرده عازم بازگشت شویم. حالا بایستی کوله باري از يخ را نيز - حدود ده یا دوازده كيلو - با خود حمل کرده از پله ها بالا ميبردیم، هنوز چند پله بالا نیامده بودم که در اثر برخورد با تنه ديگر كارگران كه با سرعت بالا و پائين ميرفتند سكندري خورده در خطر سقوط بانتهای گود قرار گرفتم، دریکی از این برخوردها كيسه يخ از دستم رها شد وتا خواستم آنرا دوباره بچنگ آورم مقداري از یخها بيرون ريخت ولي درنهایت توانستم مابقي آنرا با خود به بالاي پلّه ها رسانده از گود خارج شوم.ا
به مجرد خارج شدن از گود روشنائي خيره كننده خورشید كورم كرد بطوریکه قدرت بازكردن چشمهايم را نداشتم، چند دقیقه ای با چشمهای بسته ایستادم و چند بار آنها را باز و بسته کردم تا نهایتا" چشمم حال عادی خودرا باز یافت. كيسه یخ را نزد ترازو دار بردم تا وزن کند، نگاهی به كيسه كرد و طلب پنج ريال پول نمود، باو گفتم بيش از دو ريال ندارم. نگاهي عاقل اندر سفیه بمن كرد و گفت: "خيلي خوب ايندفعه برو ولي دفعه ديگر پول جيبت بذار و بيا."ا
از دوستم نيز دو ريال گرفت و هر دو خوشحال از موفقيت در خريدن يخ ارزان و سالم بيرون آمدن از گود با يخها به خانه هايمان رفتيم.ا
با اينكه قطعات يخ بزرگ و از نوع مرغوب و "بلوري" آن نيز انتخاب نشده بود ولي مورد قبول پدر و مادرم واقع شد و براي حدّ اقل سه روز مورد استفاده قرار گرفت، البته به آنها نگفتم كه براي خريدن اين مقدار يخ از چه خان هائي گذشته ام چون درغير اينصورت ديگر اجازه رفتن به يخچال و خريد يخ از آنجا را بمن نمیدادند.ا
در آنموقع چون وسائل نگهداری یخ مانند یخدانهای کلمن موجود نبود براي حفاظت يخ از ذوب شدن آنرا در لاي گوني پيچيده در جاي خنكي مثل سردابه ها و يا زيرزمين ها ميگذاشتند كه البته ما نيز چنين كرديم.ا
بعد از دو روز نظر باينكه پول ذخيره شده را در جيب داشتم باين فكر افتادم تا ريسك ديگري كرده به يخچال بروم و مقدار بيشتري يخ خريده بخانه بياورم، اين موضوع را با دوستم در ميان گذاشتم، او كه تجربه بيشتري در اينمورد داشت گفت: "نگهداري مقداري زيادي يخ براي چند روز امكان ندارد زيرا مقدار زيادي از آن آب ميشود ولي ميتوانيم آنها را به همسايگان بفروشيم و از اينراه پول بيشتري ذخیره کنیم."ا
پيشنهاد خوبي بود، علاقه به تحصيل پولي بيشتر همه ناملايمات تهيه يخ از گود را از يادم برد و روز بعد با دوستم دوباره به يخچال رفتيم، چون حالا ديگر به راه و رسم و ضمنا" خطرات جنبي آن آگاه بودیم با احتياط و جرأتي بيشتر به گود رفتیم و يك گوني پر از يخهاي بلوري و بهتراز روز قبل بيرون آوردیم، دراينجا نيز با قدري چانه زدن با فروشنده موفق شدیم يخها را بيرون آورده از فروش آنها به همسايگان مبلغ قابل توجهی بدست آوريم.ا
چند هفته اي كار ما با موفقيت ادامه داشت و مشتريان زيادي از همسايگان هر روز منتظر خريد يخ از ما بودند چون در مقابل مبلغي مشابه يخ بيشتري از ما دريافت ميداشتند و درعين حال يخها را درب خانه تحويل ميگرفتند و مجبور نبودند براي خريد يخ تا بازارچه محل بروند. فروشنده يخها نيز چون ما را شناخته بود زياد از بابت كمي و يا زيادي يخهاي داخل گوني سختگيري نميكرد و كارگران داخل گود نيز يخهاي بلوري و قطعات بزرگتر را در اختيار ما ميگذاردند.ا
حالا من و دوستم هركدام مبلغ قابل توجهی پول نقد در جیب داشتيم، شوق در آمد بیشتر فکرم را بکار انداخت و به دوستم پيشنهاد كردم ارابه اي تهيه كنيم تا با خريد مقدار بيشتري يخ به كار و كاسبي مان رونق داده پول بيشتري بدست آوريم، او پيشنهاد مرا پذيرفت و قول داد تا در مورد تهيّه ارابه اقدام كند.ا
طبیعی بود که دراثر رفت و آمدهای تکراری به گود یخچال لباسهایم کثیف شود، روزی مادرم هنگام شستن لباسها، چون شلوار مرا کثیف می بیند آنرا برمیدارد تا داخل طشت بیاندازد. طبق عادت همیشگی خود دست در جیبهایش میکند تا چنانچه پول و یا چیز دیگری در آن باشد قبل از شستن خارج کند که ناگهان متوجه مقداری زیادی پول در جیبم میشود. چون از بابت کار و کاسبی روزانه من اطلاعی نداشت از وجود مقدار زیادی پول در جیبم تعجب میکند، با شک و بدگمانی آنها را در گوشه ای مینهد تا بعد درباره آنها از من توضیح بخواهد. ضمنا" شب هنگام که پدرم بخانه میآید ماجرا را برايش تعريف و پولها را نيز درمقابلش میگذارد. پدرم نيز كه از ماجرا بي خبر بود درصدد برمیآید تا درباره پولها از من بازخواست کند.ا
شب هنگام وقتي بخانه رفتم جو را غیر طبیعی ديدم، پدرم در گوشه اطاق نشسته بود و براي جواب دادن به سلام من حتي سرش را نيز بالا نياورد، مادرم نيز با نگاههائي پر معني مرا ورانداز ميكرد ولي تا ميخواستم اورا نگاه كنم سرش را بر ميگرداند و سعي داشت به چشمهاي من نگاه نكند. خسته از كار روزانه براي پی بردن به موضوع رو به مادرم كرده گفتم: "خيلي گرسنه ام، ميشه شام را زودتر حاضر كني."ا
مادرم بدون اينكه بمن نگاه كند گفت: "پدرت ميخواهد با تو صحبت كند بهتر است تا شام حاضر شود ببيني او چه ميگويد."ا
رو به پدرم كرده پرسیدم: "پدر، میخواستید چیزی بمن بگوئید، آيا مشكلي پيش آمده است؟"ا
پدرم قدري جا بجا شد و گفت:"مادرت امروز از جيب شلوارت مقداري پول پيدا كرده، ميخواستم بدانم اين پولها را از كجا آورده اي."ا
شصتم خبردار شد كه موضوع از چه قرار است ولي قبل از اينكه جواب پدرم را بدهم به مادرم اعتراض كردم كه چرا جيبهاي مرا بازرسي كرده است. او گفت: "ميخواستم شلوارت را بشويم كه پولها را در آن پيدا كردم."ا
خوشحال از اينكه مادرم شلوار را با پولها نشسته و پولها سالم مانده است ناچار شدم براي زدودن زنگ شك و شبهه از ذهن آنها حقيقت ماجرا را برايشان شرح دهم از اينرو پدرم را مخاطب ساخته گفتم: "چند هفته ايست که با يكي از دوستانم روزها با خريدن يخ از يخچال و فروش آن به همسايگان مقداري پول بدست آورده ایم، پولهائي كه شما در جيبم پيدا كرده ايد درآمد چند هفته گذشته من از راه فروش يخها است."ا
پدرم كه معلوم بود هنوز باور نكرده است گفت: "چطور ممكن است با فروش يخ در مدت چند هفته مبلغی باین زیادی پس انداز كرد."ا
گفتم: "ميتوانيد از اهالي محل كه روزها منتظر خريد يخ از من هستند و همچنين از فروشنده يخ در يخچال اين مطلب را تحقيق كنيد."ا
پدرم گفت: "فعلا" اين پول نزد من ميماند تا در اطراف آن تحقيق كنم ولي از طرف ديگر بايد بداني درصورتيكه صحّت داشته باشد من بهيچوجه با ادامه اينكار موافق نيستم، اگر ميخواستم پسرم يخ فروش شود چه اجباري داشتم تا تو را به مدرسه بگذارم، بدون تحصيل هم تو ميتوانستي بكار فروش يخ بپردازي."ا
روز بعد دوستم خبر داد كه ارابه براي حمل يخ آماده است ولي باو گفتم: "روز قبل پدرم از جريان مطّلع شده و مرا از ادامه اينكار منع كرده است، باين ترتيب نمیتوانم باینکار ادامه دهم."ا
يكهفته بعد اطلاع پیدا کردم پدرم با آرايشگر محل صحبت و قرار شده برای فرا گیری كار آرایشگری تمام تعطیلات تابستان را نزد او بروم با این امید که در پایان تعطیلات بتوانم سر برادرم را اصلاح کنم.ا

No comments: