Tuesday, April 29, 2008

پولهای عیدی ما

پولهای عيدي ما

در سالهای گذشته اعیاد نوروز هميشه براي ما بچه ها روزهائي مملو از شادي و شور و شعف بود چرا كه صرفنظر از پوشيدن لباس و كفش نو - كه والدينمان هميشه در طول سال آنرا وعده ميدادند - روزهائي بود كه ما با دريافت مبالغي پول نقد بنام عيدي از عمو و دائي و خاله و يا بزرگترهاي فاميل در طول سيزده روز تعطيلات نوروز كلي حال ميكردم.ا
آن روزها وجود مقدار زيادي وجه نقد در جيب و لباسها و کفشهای نو بر تن بمن این احساس را میداد که بزرگ و مستقل شده ام، درخودم شخصيتی متفاوت از روزهای دیگر حس میکردم و از شما چه پنهان درحاليكه باد به غبغب ميانداختم و سینه جلو میدادم براي دخترهاي فاميل كه دوستشان داشتم هديه هائي درخور توانائيم ميخريدم و از اينراه محبت و علاقه خودرا بآنها نشان ميدادم.ا
در آنموقع هديه دادن بصورت جنسي هنوز مد نشده بود و عيدي ها اغلب بصورت وجه نقد داده ميشد. بعضی از پيرمردان فاميل اسكناسهاي پنج و ده و يا بيست ريالي را لاي قرآن ميگذاشتند و بهنگام عيدي دادن، اسكناسها را از لاي آن بيرون آورده در دست ما ميگذاشتند. بعضي ها اسكناسها را امضا ميكردند و براي اينكه ما پولها را فورا" خرج نكنیم وعده ميدادند اگر سال آينده اسكناسهاي امضا شده را بآنها نشان دهیم دوبرابر آن عيدي خواهیم گرفت.ا
گاهي نيز خاله و يا عمه پيرم يك جفت جوراب و يا يك پيراهن و گاهي نيز يك بلوز پشمي بمن هديه ميداد ولي از آنجائيكه كمتر اتفاق ميافتاد اجناس اهدائي اندازه تنم باشد لذا مادرم بعد از تعطيلات عيد نوروز آنها را با يك دیس چيني و يا يكي دو كاسه ماست خوري با كاسبكارهاي دوره گرد كه آنها را "كاسه بشقابي" ميناميديم و گهگاه به در منزل ما مراجعه ميكردند عوض ميكرد كه البته از بابت آن چيزي نصيب من نميشد.ا
بنظر من و ساير بچه هاي محله مان بهترين عيدي هاي نوروز فقط پول نقد بود كه مستقيما" به جيب ما ميرفت و كسي جرأت نميكرد بآن چپ نگاه كند ولي متأسفانه براي من و برادرم موضوع قدري فرق ميكرد و ما مدتها از بابت مقداری از پول عيدي ايام نوروز (مسئله) داشتيم.ا
پدر بزرگم مردي بود بسيار مذهبي و متدين، او هميشه سعي ميكرد فرزندانش بخصوص پسرها را مانند خودش متدین واهل نماز و روزه تربیت کند ولي باید گفت متأسفانه جز در مورد پدر من که مانند خودش مؤمن و نمازخوان بود درارتباط با دیگر پسرانش چندان موفق نبود و تيرش بسنگ خورده بود، يكي از عموهاي من مشروبخوار قهاري از آب درآمده بود و ديگري نيمي بيشتر از عمر خودرا پاي ميز قمار ميگذراند و چهارمین پسرش هم وضعي بهتر از آندو نداشت.ا
با اينكه عموي من مشروبخوار بود ولي من اورا خيلي دوست داشتم چون خيلي مهربان وشوخ و سر زنده بود و هميشه با شوخيهاي خود ما را ميخنداند و خوشحال ميكرد متْلا" هر وقت که با هم از جلوي عرق فروشي "مسيو قاراپت" كه سر خيابان ما مغازه داشت عبور ميكردیم سرش را داخل مغازه میبرد و ميپرسيد: "مسيو عرق داري؟"
"مسيو" هم از داخل مغازه با لهجه مخصوص خود جواب ميداد: "باله، داريم".ا
عموي من هم ميگفت: "پس مواظب باش جلوي باد نايستي كه سرما ميخوري" و همه از اين شوخي او ميخنديدم.ا
روزهاي بعد كه با عمويم به مغازه عرق فروشي ميرسيدیم او دوباره از "مسيو" ميپرسيد كه عرق داري "مسيو" كه ميدانست او چه ميخواهد بگويد جواب ميداد: "عاراق داريم والي باد ناداريم" و باز همه ميخنديديم.ا
با اينكه من پدر بزرگ را خيلي دوست داشتم ولي از اينكه او در ايام عيد تنها يك سكه "صاحب الزمان" بمن عيدي ميداد چندان راضي نبودم زيرا با آن نميتوانستم چيزي بخرم ولاجرم آنرا به مادر ميدادم تا محلي براي استفاده از آن پيدا كند ولي عموي من هميشه روزهاي عيد چند اسكناس نو تا نخورده در مشت من و برادرم ميگذاشت و بشوخي ميگفت: "اگر توانستيد آنها را همين امروز خرج كنيد، برگرديد دوباره عيدي بگيريد".ا
عموي ديگرم كه هميشه روزهاي تعطيل بساط قمار درخانه اش براه بود نيز با ديدن ما در روز عيد چند اسكناس از پولهاي دسته شده جلويش برداشته بما ميداد و ما را خوشحال روانه خانه ميكرد.ا
بعد از دريافت عيدي از عموها تازه مشكل من و برادرم شروع ميشد زيرا پدرم معتقد بود كه پول عموهاي من - بدليل اينكه مشروب ميخورند و قمار ميكنند - حرام است ونبايستي آنها را با پولهاي حلال ديگري كه از ساير فاميل گرفته ايم مخلوط كنيم، پس آنها را از ما ميگرفت و لاي كاغذي ميگذاشت تا با لباسش تماس حاصل نكند و ميبرد تا آنها را حلال كند.ا
براي حلال كردن پولها راهي جز اين نبود كه آنها را نزد پيشنماز محل ببرد تا او با خواندن اورادي، شيطان را از آنها دور كند كه البته اينكار مبلغي هزينه دربر داشت و نيمي از پول عیدی ما پس از حلال شدن از دست ميرفت.ا
پس از اينكه ما (من و برادرم) قدري بزرگتر شديم براي حل اين مشكل و براي استفاده از تمام موجودي عيدي خودمان که از عموها گرفته بودیم باين فكر افتاديم تا پس از دريافت پول عيدي فورا" آنرا براي خريد كتاب و لوازم ضروري خود به مصرف برسانيم و يا چند روزي با آن پولها به سينما برويم و چون پدر در مورد آن پولها از ما سؤال میکرد بيدرنگ جواب ميداديم:ا
"پدرجان نگران حرام بودن آن پولها نباش، ما خود آنها را حلال كرديم".ا







No comments: