Tuesday, April 29, 2008

موشها و آدمها (قسمت اول)ا

موشها و آدمها

(قسمت اول)
موشهاي خانگي يكي از پا برجا ترين ساكنان محلات قديمي تهران بوده وهستند. آنها از طريق ايجاد نقب هاي زيرزميني که همچون شبكه هاي عنكبوتي و درهم تنيده در سرتاسر محلات گسترش دارد وجود خودرا چون ديگر ساكنين خانه ها در منازل و معابر و مكانهاي كار و كسب اهالي تسجيل کرده اند.ا
بنظر میرسد موشها در ويتنام نيز بايستي حضوري فعّال و قديمي داشته باشند چون راهرو ها و نقب هائي كه ويت كنگها در جنگ با سربازان آمريكائي از آن استفاده ميكردند الگوي بسيار نزديكي از سيستم حفر نقب ها و راهروهائي بود كه توسط موشها اين استادان قديمي و صاحب نام حفر شده بود.ا
موشها از طريق همین راهروهاي پیچ درپیچ بتمام خانه ها وانبارهاي آذوقه دسترسي دارند. دندانها و پنجه هاي تيز آنها هر مانعي را از سر راه برميدارد و كارحفّاري را در هرجهت كه مايل باشند بسرعت پيش ميبرند، معمولا" راهروها در زير پوشش سطحي زمين حفر ميشوند وزياد به عمق نميرود ولی دربعضي نقاط وسعت بيشتري پیدا میکند که از آن بعنوان انبار آذوقه و يا محل زاد و ولد وپرورش كودكان خود استفاده ميکنند.ا
در طول سالیان دراز وفور موشها در خانه ها كم كم براي ساكنين آن امري عادي شده و بدون هيچگونه قرارداد از پيش نوشته شده ای يك زندگي مسالمت آميز بين ساكنان خانه ها و موشها برقرار گرديده است، حالا اگر بندرت لنگه كفشي از طرف یک بچه شيطان و بازيگوش نثار موشي ميشود اين دليل شكستن پيمان عدم تعرض از دوطرف بحساب نميآید.ا
گاهي هنگام خوردن غذا و درحاليكه دور سفره نشسته ایم موش كوچكي را مي بینیم كه با سرعت از اين سوي اطاق بآن سو ميدود وقبل از اينكه بتوان با چشم اورا دنبال كرد درسوراخي پنهان ميشود. اطراف اطاق ، كنار ديوارها، پشت بسته رختخوابها، زير فرشها پر از سوراخ است كه هراز گاه يكي از آنها مورد استفاده موشها قرار ميگیرد.ا
خانه هاي قديم اغلب داراي محوطه كوچكي در انتهاي اطاق بنام صندوقخانه بودند كه حالت انباري داشتند و صندوقهاي لباس و جعبه هاي محتوي لوازم نه چندان ضروري را در آنجا نگهداری میکردند. نظر باینکه در آنموقع هنوز اكثر خانه ها از برق استفاده نميكردند صندوقخانه ها مكاني تاريك ومناسب براي حضرات موشها بود تا بدون هيچ مانع و رادعي شب و روز از سوراخهاي خود كه در پشت صندوقها تعبيه کرده بودند بيرون آمده بكار جويدن و سوراخ كردن اشياء بپردازند.ا
از آنجائيكه اين حضرات دركار جويدن وايجاد حفره با دندانهاي خود پشتكار عجيبي دارند وروز و شب برايشان فرقي نميکند لذا بدون وقفه و در صورتيكه احساس امنيّت کنند شبانه روز بكار خود ادامه ميدهند. جويدن پارچه و كاغذ برايشان مثل خوردن نقل و نبات است. سوراخ كردن صندوقهاي چوبي قدري برايشان دردسر ايجاد ميکند ولي غيرممكن نیست و بهيچوجه نميتواند در تصميم آنها به سوراخ كردن خللي وارد كند و يا اراده آنها را در ادامه اينكار سست نمايد.ا
مادرم براي اينكه لباسها و رختخوابها ازآسيب سوراخ شدن درامان بمانند بیشتر از حد امکان بآنها نفتالين ميزد تا شايد حضرات موشها از بوي آن دلشان بهم خورده از جويدن منصرف شوند ولي آنها هیچگاه وقعي باين سيستم تدافعي انسانها نگذاشته و كارشان را دنبال ميكردند تو گوئي آنها نيز پس از مدّتي حسّاسيّت خودرا ببوي نفتالين از دست ميدادند، دراين ميان فقط ما بچه ها بوديم كه بايستي اين بوي ناهنجار را شبها تا صبح در رختخواب خود استشمام نمائيم ويا هنگاميكه لباسهاي نو خودرا براي رفتن به مهماني ميپوشيديم ازبوي قوي نفتالين بحال تهوّع در آئيم.ا
با تمام اين تدافعات چنانچه مادرم براي مدتي از سركشي به صندوقها غفلت مينمود هنگام باز كردن آنها آه از نهادش بر ميآمد چرا كه قسمتي از اشياء داخل صندوق را جويده و سوراخ شده ميديد از اينرو موشها تا چند روز مورد غضب او و ما بودند و چنانچه در ملاء عام ظاهر ميشدند خونشان بگردن خودشان بود.ا
درآن زمان كولر در خانه ها وجود نداشت ويا اگر داشت در خانه ما نبود از اينرو داخل صندوقخانه بدليل دور بودن از نور خورشيد هميشه خنك بود و براي خواب و استرحت بعد از ظهرهاي تابستان مكان مناسبي بشمار ميرفت.ا
دریکی از روزها که درآنجا خوابيده بودم براثر خارش بيني ام بيدار شدم. چون چشم باز كردم دركمال تعجّب موش كوچكي را ديدم كه پوزه خودرا به بيني ام ميماليد. با بازشدن چشمهايم او از حركت باز ايستاد ولي همچنان خيره بمن مينگريست. فكر كردم چه چيزي در نوك بيني ام بوده كه اورا اينقدر جسور كرده تا بمن نزديك شود. ميدانستم در اثر كوچكترين حركت من او فرار خواهد كرد از اينرو تكان نخوردم و با چشمان باز اورا نگريستم. فاصله چشمانم تا پوزه او بيش از چند سانتيمتر نبود و بخوبي چشمانش را ميديدم كه او هم با تعجّب مرا ورانداز ميكند و بطور حتم منتظر عكس العمل من است تا او هم تکان خورده فرار کند. چشمانم را بستم ولي از لاي مژه هايم مواظب حركات او بودم تا ببينم چه ميكند ولي او كه فهميده بود من بيدارم و مواظب او هستم چرخي زد و قدري از من فاصله گرفت ولي زياد دورنشد و درحاليكه سبيلها و پوزه اش لرزش خفيفي داشت از كنار چشم مرا برانداز ميكرد. دوست داشتم بدانم بچه فكر ميكند و منتظر چيست، نميدانستم لرزش خفيف بدنش از اضطراب است ويا انتظار، كمي سرم را بالا آوردم تا عكس العمل اورا دريابم، او هم تكان ديگري بخود داد و قدري بيشتر از من دور شد ولي بازهم منتظر ماند گوئي هنوز باور نميكرد منهم مثل ديگران براي او خطرناك باشم.ا
چيزي در دست نداشتم تا بر سرش بكوبم واز طرفي تهوّر او مرا به تعجّب واداشته بود، ناگهان دستم را پيش بردم تا اورا بگيرم ولي او كه گويا حركت مرا پيش بيني و خطر را حس كرده بود با سرعت فرار كرد و درپشت صندوقها از نظر ناپديد شد.ا
روزي در حياط خانه بازي ميكردم، ناگهان صداي مادرم را از داخل اطاق شنيدم كه بلند بلند ميگفت: "الله اكبر، الله اكبر" وقتي وارد اطاق شدم اورا بر سر سجّاده نماز ايستاده ديدم كه با انگشت خود سجّاده را نشان ميدهد و ميگوید: " الله اكبر، الله اكبر".ا
فكر كردم مهر نمازش را فراموش كرده و ميخواهد برايش از روي رف اطاق بياورم ولي وقتي به سجّاده نگاه كردم موشي را درميان آن ديدم كه مشغول جويدن مهر نماز او بود و وقتي ورود مرا باطاق ديد تكاني بخود داده آماده فرار شد، لنگه كفشي برداشتم تا با آن بر سرش بكوبم ولي او سريعا" فراركرد و در یکی از سوراخهاي کنار دیوار خزيد.ا
پس از رفتن موش مادرم الزاما" نمازش را قطع كرد تا از مهر و سجاده ديگري استفاده كند زيرا معتقد بود كه مهر و سجاده او دراثر تماس با پوزه موش نجس شده و درآن موقع قابل استفاده نمیباشد.ا
با وجود موش فراوان در خانه ها و اماکن طبعا" گربه هاي محلّه نميبايستي دغدغه اي از بابت غذا داشته باشند ولي قيافه هاي مظلوم و گرسنه وملتمس آنها دركنار سفره هاي غذا كه ظهر وشب گسترده ميشد نشان ميداد روابط آنها با موشها چندان هم حسنه نيست.ا
در پشت خانه ما يك دهنه مغازه بقّالي بود كه مايحتاج اهالي محل را تهيّه وميفروخت، اين مغازه جزء ملك خانه ما بحساب ميآمد، انتهاي مغازه با يك دريچه آهني به صندوقخانه اطاق ما مربوط ميشد و ما اغلب بدون اينكه از خانه خارج شويم بعضي از اقلام كوچك و ضروري خودرا از طريق همين دريچه از بقّال دريافت ميكرديم.ا
موشها از طريق راهروها و نقبهاي خود با اين مغازه نيز در ارتباط بودند، خرده هاي پنير و گردو و بادام و ساير مواد خوراكي كه اغلب در صندوقخانه ما يافت ميشد نشان ميداد روابط آنها با مغازه مزبور بسيار گرم و صميمانه است.ا
بقّال از دستبرد موشها باجناس مغازه سخت ناراحت بود واغلب به صاحب ملك ازاين بابت شكايت ميكرد ولي صاحبخانه نيز مثل تمام اهالي محل راهي براي دفع موشها بنظرش نميرسيد.ا
به كرّات ميديديم كه گربه ها با ديدن موشها راه خودرا كج ميكردند گويا از ديدن آنها بيزار بودند، تله موشها نيز كارساز نبودند چون در مقابل سيل بي امان موشها كاري از پيش نميبردند، موشها نيز ضمنا" درك كرده بودند كه زيركاسه تله ها نيم كاسه اي هست و خوردن خوراكيهای روي آنها چندان هم ارزان بدست نميآيد.ا
بالاخره با مشورت اهالي و ريش سفيدان محل كه آنها هم از آسيب موشها در امان نبودند قرار شد جلسه اي تشكيل و طرحي در مورد جلوگيري از فعّاليّت موشها تهيّه كنند.ا
در جلسه ايكه هفته بعد با حضور معمّرين و ريش سفيدان و بقّال محلّه تشكيل گرديد طرحهاي زيادي ارائه شد ولي هركدام از آنها داراي اشكالاتي بود كه انجام آن راحت بنظر نميرسيد و ناچار كنار گذارده شد.ا
بعنوان مثال يكي از حاضرین پیشنهاد کرد هركدام از اهالی دهانه سوراخ موشها را در خانه خود مسدود نمایند تا موشها به تله افتاده ازگرسنگي بمیرند. اين طرح فوري رد شد زيرا با توجه بازدياد موشها همه ميدانستند پس از مدتي كوتاه سوراخ دیگري دركنار سوراخهاي قبلي حفر خواهد شد.ا
يكي ديگر پيشنهاد كرد بر تعداد تله موشها افزوده شود ومواد خوراكي داخل آنها را نیز تغییر دهیم تا موشها فريب خورده بدام افتند. اين طرح نيز قديمي بود و بیحاصلی آن در عمل ثابت شده بود چون اولا" اين روش فقط چند روزي آنها را فريب داده وبعد عادي ميشد مضافا" اينكه تله موشها براي ساكنين عائله مند كه بچّه هاي كوچك داشتند خطر جدّي ايجاد ميكرد زيرا نميشد به بچه ها فهماند اين وسيله فقط براي صيد موشها است نه براي بازي آنها. دفتر دكتر محلّه آمار زيادي از مجروح شدن انگشت ويا دستان بچه ها در ارتباط با تله موشها نشان ميداد. حتي بزرگترها نيز از آسيب تله ها در امان نبودند.ا
طرح ديگري ارائه شد باينترتيب كه براي دفع موشها گربه هاي ديگري ازمحلات اطراف بياوريم چون فكر ميكردند گربه هاي جديد عكس العمل شديد تري نسبت به موشها نشان خواهند داد وچون هنوز قرارعدم تعرض با آنها نبسته اند مسلما" درجهت انهدام موشها نتيجه بهتري خواهد داشت.ا
اين طرح نيز پس از بررسيهاي چندي رد شد چرا كه اولا" در تمام محلات اطراف ما موشها حضوري فعّال داشتند و بطور قطع گربه هاي آن نواحي نيز دلشان از خوردن موش بهم ميخورد و در ثاني حتما" قرارداد عدم تعرض بامضاي آنها نيز رسيده بود، هيچكس بدرستي نميدانست در كجا ميتوان گربه اي را يافت كه از خوردن موش سير نشده باشد زيرا تا آنجا كه من اطلاع داشتم در تمام خانه هاي شمال و جنوب و شرق و غرب تهران موشها حاكم برخانه ها بودند.ا
بقّال پيشنهاد كرد در سوراخ موشها ازچند جهت قيرمذاب بريزند تا موشها داخل آن گرفتار و كشته شوند و چنانچه ديده شد موشها از جاي ديگري شروع بكار كرده اند آنجا را نيز با قير مذاب پركنند، باين ترتيب پس از مدتي اثري از موشها نخواهد ماند. اهالي اين طرح را هم نپسنديدند و معتقد بودند بوي قير تا مدتها باعث عذاب ساكنين خانه ها خواهد شد، تازه ازكجا معلوم كه باعث مرگ تمام يا قسمتي از موشها شده غائله تمام شود.ا
چون جلسه آنروز بجائي نرسيد حاضرين بخانه هاي خودرفتند تا چنانچه طرح جديدي بنظرشان رسيد در جلسه بعد بديگران اطلاع دهند.ا
روزبعد بقّال كه ازدستبرد موشها بيش ازديگران متضررميشد با صاحب ملك جلسه اي تشكيل دادند و تصميم گرفتند طرحي را كه بنظر او رسيده بود مستقلا" و بدون كمك ديگران بمورد اجراء بگذارند.ا
از روز بعد با كمك چند كارگر شروع به گشاد كردن دهانه سوراخ موشها كردند. البته سوراخهائي را انتخاب كردند كه بنظر ميرسيد گالريهاي اصلي عبور و مرور موشها باشند.ا
چون مغازه بقّالي با صندوقخانه اطاق ما ديوار بديوار بود و تصور ميشد موشها از خانه ما واز طريق نقبهاي زير اين ديوار بمغازه او رفت و آمد ميكنند اغلب دهانه ها كه وسيع شد زير ديوار اطاق ما و صندوقخانه آن قرار داشت از اينرو قبل از اينكار ما مجبور شديم لوازم مزاحم را ازجلوي دست و پاي كارگران و حفّاران دوركنيم و موقّتا" باطاق همسايگان ببريم.ا
براي ريختن قير مذاب شب را انتخاب كردند زيرا فكر ميكردند در آنموقع اكثر موشها درخواب هستند و امكان فرار ندارند. آنشب ما را هم بخانه فاميل فرستادند كه هنگام كار مزاحم کار کارگران نشویم.ا
بطوريكه بعدا" شنيدم قير مذاب را قبلا"آماده كرده و همزمان ازچند طرف در سوراخ موشها كه حالا داراي دهانه هاي وسيع بودند، ريختند و اينكار را آنقدر ادامه دادند تا سوراخها از قير مذاب پر شد و ديگر جائي براي ريختن قيراضافي وجود نداشت.ا
كارگران ميگفتند درموقع ريختن قيرها صداي فرياد اعتراض و زوزه موشها را ميشنيدند، شايد آنها كه دزدي از بقّالي و خانه ها را حق مسلّم خود ميدانستند انتظار چنين عقوبت جانسوزي را نداشتند و به آدميان ناسزا ميگفتند، بيچاره ها نميدانستند كه جنس دو پا اگر لازم باشد با همنوعان خود نيز چنين معامله اي را خواهد كرد و چنانچه ديده شد آدمكشان نازي قبل از جنگ جهاني اوّل با يهوديان زاغه نشين اطراف برلين نيز چنين كردند.ا
چند روز از موشها خبري نشد، خوشحال از اينكه ديگر كلك آنها كنده شده و دوباره مزاحم نخواهند شد دهانه سوراخها را با سيمان پوشاندند و ازما خواستند دوباره بخانه بازگشته اثاث البيت خودرا را جابجا كنيم.ا
روزهاي اول بوي قير سخت عذابمان ميداد ولي چون فكرميكرديم درعوض از شر موشها راحت شده ايم تحمّل ميكرديم.ا
پس از چند روز فاجعه آغاز شد و بوي عفن ديگري بر بوي قيراضافه گرديد كه روز بروز قويتر و تحمّل ناپذيرتر ميشد، بتدریج بوي عفونت بخانه همسايگان هم رسيد و صداي آنها را نيز بلند كرد وهمه با هم زبان باعتراض گشودند چرا كه خوب ميدانستند اين بوي عفونت از لاشه موشهائي است كه درسوراخها مرده اند.ا
چون تحمل آن بو براي ما ومستاجرين ديگرآن خانه امكان پذيرنبود ناچار همگي خانه را تخليه و بخانه ديگري در همان محل نقل مكان كرديم و مالك و بقّال نيز ناچار شدند براي جلوگيري از اعتراض همسايگان اجساد موشها را از سوراخها خارج و بوي عفن ايجاد شده را از بين ببرند.ا
برای اینکار شروع بکندن پاي ديواراطاق حائل بين بقّالي واطاق سابق ما کردند . كارگران ضمن كار مجبورشدند بيني خودرا با دستمال بپوشانند زيرا بوي عفونت شديد مانع از كار آنها ميشد. بزودي به محل تجمع لاشه موشها رسيدند و براي اينكار مجبور شدند قسمت زيادي از پي زير ديوار و حتي قسمتي از ديوارها را بردارند و چون ساختمان قديمي و كهنه بود معمار محلّه تشخيص داد ادامه كار بدين ترتيب خطرناك است وبايستي اطاقها و سه دهنه بقّالي كاملا" خراب و مجددا" از پايه بازسازي شود.ا
پس ازخراب كردن ساختمان اطاقها و بقّالي وكندن پي ها، كريدورهاي حفرشده توسط موشها نمايان گرديد. اجتماع اجساد در انتهاي راهرو ها نشان ميداد كه تعداد زيادي ازموشها هنگام ورود قير مذاب از ترس سوختن بقسمت انتهائي راهروها عقب نشيني كرده و از سوختن درامان مانده بودند ولي گويا براثر حرارت و يا كمبود اكسيژن دچار خفگي شده و جان به جان آفرين تسليم کرده بوند.ا
پس از خارج كردن اجساد سوخته موشها وانتقال آنها بخارج شهر ريختن پي هاي جديد براي ساختمان مجدد مغازه و اطاقها شروع شد.ا
با اينكه ضمن عمليات پي كني وضعيت كامل نقب وراهروها قدري بهم ريخته بود ولي هنوز طرح مهندسي راهروها و انبار آذوقه و زيستگاه موشها بخوبي قابل تشخيص بود. يك انبار بزرگ آذوقه نزديك مغازه بقّالي وچند انبار كوچكتر درمنتهي اليه زير صندوقخانه قرار داشت و در زير اطاقهاي ديگر نيز چند حفره كوچكتر پراز مواد ذخيره مشاهده ميشد. حتما" آنها فكر كرده بودند چنانچه روزي يك يا دوتا از انبارهاي آنها شناخته و معدوم شود بتوانند تا مدتي ازانبارهاي رزرو استفاده نمايند.ا
بعضي از راهروها يكطرفه و بعضي از آنها دوطرفه بودند يعني دو راه باريك دركنار هم قرار داشتند. در بعضي نقاط راهروها وسيع ميگشت وبا توجه به اشيائي مثل پر و پنبه در آنها بنظر ميرسيد از آن براي خوابيدن و يا حفظ و نگهداري بچه هاي خود استفاده ميكردند. دربعضي از آنها اجساد كوچكي از موشها مشاهده ميگرديد ولي بدرستي معلوم نبود كه نوزاد باشند زيرا قير مذاب همه چيز را سوزانيده بود.ا
چيزي كه پس از پي كني و حفّاري براي ما بچّه ها جالب و ارزشمند بود وجود سكّه هاي پولي بود كه گويا موشها از مغازه بقّالي و يا ساكنين خانه ها دزديده وبداخل سوراخهاي خود برده بودند. روزها كار بچه هاي محلّ جستجو داخل خاكها براي پيدا نمودن سكّه هاي پول بود واين كاوش تا مدّتها ادامه داشت و روزي نبود كه بچه ها نااميد از جستجو باز گردند.ا
من قبلا" ازپدرم شنيده بودم كه موشها مثل بسياري از انسانها علاقه زيادي به جمع آوري سكّه هاي پول دارند واز هيچ فرصتي دربدست آوردن آن كوتاهي نميكنند. ديده بودم كه موشها با پول بازي ميكنند ولي ربودن و بردن آنها را بداخل سوراخشان نديده بودم. گاهي اتّفاق ميافتاد كه مادرم مقداري سكّه باقيمانده پولش را در طاقچه اطاق ميگذاشت تا بعد آنرا مورد استفاده قراردهد. هنگام بازگشت ملاحظه ميكرد تمام يا قسمتي از پولش مفقود شده. چند بار من و برادرم را مورد بازخواست قرار داد و برما خشمگين شد چرا كه دوست نداشت فرزندانش بدون اجازه پولهاي اورا بردارند ولي پدرم باو هشدارميداد كه ممكن است موشها پولها را دزديده باشند. مادرم هيچگاه حرف پدرم را باور نكرد مگر وقتيكه سكه هاي پول را درسوراخ موشها ديد، آنوقت بود كه حاضر شد به بيگناهي ما رضايت دهد.ا



































No comments: