Friday, May 9, 2008

درس بد شانس

درس بد شانس


همه ما بدون شک با کلمه شانس یا اقبال آشنا هستیم و ممکن است آنرا در طول روز بمناسبت های مختلف چند بار بر زبان آوریم. بعنوان مثال صبح که عازم محل کار خود هستیم وبا عجله بسمت ایستگاه اتوبوس میرویم وقتی به آنجا میرسیم یا اتوبوس پر شده و درحال حرکت است و یا آنقدر صف مسافران طولانی است که قبل از رسیدن ما درب اتوبوس بسته میشود. اینجاست که ناخواسته از شانس خود گله میکنیم و سوار نشدن را بگردن بدشانسی خود میگذاریم، یا هنگامیکه برای برداشتن اتوموبیل خود به پارکینگ میرویم متوجه میشویم یکی از طایرهایش پنچر شده و تعویض آن سبب دیر رسیدن به محل کار و احتمالا" جریمه مالی ما خواهد شد که در اینصورت باز هم از بدشانسی خود گله میکنیم.ا
بهمین ترتیب عوامل دیگری مثل آماده نبودن لباس هنگام رفتن به یک پارتی و یا پول خرد نداشتن هنگامیکه قصد تلفن برای یک کار فوری داریم و یا دیر رسیدن برای خرید اجناس حراجی یک فروشگاه هنگامی که جنس مورد نظر تمام شده و بسیاری موارد شبیه آنها که ممکن است هر روز و هر ساعت برایمان اتفاق بیفتد که تمام آنها را از بدشانسی خود میدانیم.ا
ولی موردی که آقای فکری معلم فقه و عربی ما در دوران دبستان راجع به خوش شانسی و بد شانسی برایمان تعریف میکرد در نوع خودش کاملا" برایمان تازه و شنیدنی بود.ا
کلاس درس آقای فکری برخلاف سایر کلاسهای درس فقه وعربی - که همیشه تعداد کمی از شاگردان در آن شرکت میکردند - همیشه پر از شاگرد بود چرا که او برخلاف سایر معلمین درس فقه که در کلاس رفتاری بسیار خشک و رسمی داشتند و جز تدریس درسشان بچیز دیگری توجه نمیکردند از هنگام شروع کلاس ضمن درس، شاگردان را با گفتن داستانها و ضرب المثلهای شیرین و جذاب سرگرم میکرد و از آنجائیکه اعتقاد عجیبی به شانس و اقبال داشت همیشه میگفت:ا
"شانس و اقبال در زندگی انسانها خیلی مؤثر است، نداشتن آن میتواند سبب نابودی شما گردد و داشتن آن میتواند شما را یاری کرده از هیچ بهمه چیز برساند". او برای اثبات ادعای خود همیشه دلایل فراوانی آماده داشت و برای هر موضوعی میتوانست دلیلی قانع کننده عرضه کند.ا
البته باید اینرا هم اضافه کنم که ما شاگردان کوچکتر از آن بودیم که در مقام مباحثه یا مجادله با معلم خود برآئیم و بعضی از دلایل اورا که زیاد هم برای اثبات ادعایش کافی و قابل قبول نبود رد کنیم، درعین حال او هم که معلمی دنیا دیده و در مدارس علمیه وقت تلف نکرده بود میدانست چگونه و با چه زبانی شاگردان شیطان و سر بهوای کلاس را آرام و قوانین فقه و گرامرهای عربی را در مغز جوان و خام شاگردان خود جا بیندازد. او بخوبی میدانست که موضوع درسش برای شاگردان خسته کننده است و چشمان بیشتر آنها پس از لحظاتی چند با گرد خواب پر شده درعالم هپروت سیر خواهند کرد لذا فوری با بیانی عامیانه و درخور فهم ما شروع به گفتن قصه میکرد بطوریکه خیلی سریع خواب از چشمانمان میپرید و کرکر خندمان کلاس را پر میکرد.ا
در آنموقع هنوز انتشار و خرید و فروش بلیطهای بخت آزمائی درایران رایج نگشته بود ولی او اطلاع داشت که درکشورهای ینگه دنیا بلیط هائی فروخته میشود که بسیار ارزان است و هر آدم کم درآمدی میتواند هر هفته یا هرماه چند عدد از آنها را بخرد و درپایان هفته یا ماه وقتی قرعه کشی میکنند یک یا چند نفر از خریداران میلیونها تومان (پولها را به تومان میگفت تا برای ما بیشتر قابل درک باشد) برنده شده از فقر نجات مییابند و میتوانند تا آخر عمر براحتی زندگی کنند. او ضمن تعریف این موضوع اضافه میکرد که: "هیچ عاملی جز شانس و اقبال نمیتوانسته آن افراد را برنده واز قعر فقر و ذلت باوج ثروت و خوشبختی برساند" و بعد اضافه میکرد: "آنها که برنده نشده اند همگی مثل آن دیگران همان مقدار پول داده بودند ولی چون اقبال آنها در برج نحس بوده شانس برنده شدن را نداشته اند و دستشان خالی مانده است".ا
در یکی از روزها ضمن درس گفت: "بسیاری از شما از درس عربی و فقه خوششان نمیآید و کلاس این درس اغلب از شاگردان خالی است درحالیکه این درس هم مانند درسهای دیگر کلاس در امتحان آخر سال همان بیست نمره را دارد و شما با کمی صرف وقت میتوانید این درس را خیلی خوب فرا گرفته و با دریافت نمره ای مناسب مجموع نمرات خودرا در کارنامه امتحانی تان بالا برده سطح معدل خودرا ارتقاء دهید، دلیل اینکه چرا اینکار را نمیکنید اینست که این درس بد شانس است. همین بدشانسی است که باعث میشود تا شاگردان بآن کم بها داده و نسبت بآن بی التفات باشند وگرنه همانطور که گفتم این درس فرقی با درسهای دیگر نداشته و مانند آنها همان بیست نمره را در امتحان آخر سال برایتان میآورد.ا
داستانها و مثل های او همگی برایمان جالب بود و درنوع خود تازگی داشت. مثلا" در یکی از روزها داستان دیگری از بدشانسی و خوش شانسی برایمان تعریف کرد که باز هم درنوع خود برایمان تازه و جالب بود.ا
او گفت: "مثلا" شما زمینی میخرید تا در آن خانه ای بسازید، مهندس ساختمان زمین شما را برای ساختن اطاقهای نشیمن، اطاق خواب، آشپزخانه، توالت و حمام و همچنین حیاط و گاراژ تقسیم بندی میکند. وقتی شما زمین را میخرید برای تمام قسمتهای آن بهای مساوی میپردازید. قطعه زمینی که برای اطاق خواب و یا اطاق نهارخوری و آشپزخانه انتخاب میشود از نظر ارزش هیچ فرقی با زمین زیر بنای توالت ندارد، دراینجا فقط شانس عامل انتخاب است که یک قطعه زمین برای اطاق خواب انتخاب میشود، جائیکه بهشت آدمیان است و زندگی همه ما از آنجا آغاز میگردد و قطعه بدشانس دیگر زمین جائیست که توالت در آنجا بنا میگردد. زمینی که برای ساختن توالت انتخاب شده هیچ جرم و جنایتی مرتکب نشده تا مستوجب تنبیه باشد و برای محل توالت انتخاب شود، این فقط از بدشانسی آن قطعه زمین است که برای توالت انتخاب شده است".ا
هنوز پس از گذشت سالها با خود فکر میکنم داستانهای آقای فکری در مورد بدشانسی و خوش شانسی درسها و زمینها برای کشاندن ما به کلاس درس بوده یا او در واقع میخواسته با گفتن این داستانها ذهن ما بچه ها را با بعضی از واقعیتها بخصوص درس فقه و عربی آشنا کند. الله و اعلم

No comments: