Saturday, May 10, 2008

مشهدی غضنفر و نیش زبانش

مشهدي غضنفر و نیش زبانش

( برگرفته از يك لطيفه آذربايجاني)
مشهدي غضنفر در ميان اهالي ده مردي بود شهره به بد زباني و بقول معروف (كلفت گوئي) كه هيچ كدام از اهالي ده از كوچك و بزرگ از نيش زبان و متلك هاي او در امان نبودند، از اينرو وقتي در كوچه و معابر دهكده چشمشان باو ميافتاد راه خودرا كج ميكردند تا با او روبرو نشوند.ا
وقتي پدر خانواده اي در ده فوت ميكرد و تمام اهالي براي عرض تسليت به خانواده متوفي ميرفتند او بجاي گفتن تسليت و سر سلامتي به بازماندگان او ميگفت:ا
"حالا چي شده همه تون عزا گرفتين، او رفت و از دست شما راحت شد. ثانيا" اگر او نميمرد كه شما نميتوانستيد باین راحتی صاحب کلی ملک و املاک وارثيه شوید، مرگ او براي شما عروسي است. حالا بهتر است بجاي گريه و زاري فكري براي پولهاي نقد آن خدا بيامرز بكنيد كه زير كدام سنگ پنهان كرده است".ا
و يا وقتي يكي از اهالي ده صاحب فرزندي ميشد بجاي گفتن: "قدم نو رسيده مبارك" به او ميگفت:ا
"چته، هر روز يك نون خور به سر سفره ات اضافه ميكني، كور خوندي اگر فكر ميكني وقتي پير شدي اينها عصای دستت میشن و روي زخمت مرهم ميذارن يا بيل دستشان ميگيرند و زميناتو شيار میکنن".ا
و يا پس از شركت در عروسيها بجاي تبريك و تهنيت رو به داماد كرده ميگفت:ا
"نيشتو ببند مرد، خيلي خوشحالي...هان، خبر نداري از همين حالا مرده ها برات دست ميزنند و قدم بدنیای اموات گذارده ای".ا
ويا زمانيكه كربلائي حسين يكي از اهالي سرشناس ده سر پنجاه سالگي داراي فرزندي شده بود مشهدي غضنفر بجاي گفتن تبريك و قدم نو رسیده مبارک باو گفته بود: "خجالت نميكشي پیرمرد، سر پنجاه سالگي براي خودت ميخ طويله پا تابوت درست كرده اي، نکنه میخوای یتیم خونه درست کنی".ا
يكروز صبح كه براي آبياري زمينها به صحرا ميرفت نقلعلي تازه داماد را ديد كه بقچه به بغل عازم حمام است، پس از سلام و عليك نگاهي به لپهاي سرخ او كرد و با طعنه گفت:" به به، نقل عليخان، شنيده ام خيلي وضعت خوبه ولي حالا چه موقع حمام رفتنه، الان بايد سر زمين و بيلت دم آب باشه، اگه باين ترتيب پيش بري سر سال عوض محصول بايد علف درو كني و زنت را بفرستي خونه پدرش تا از گرسنگی نميره" و چون ديد نقلعلي همانطور ايستاده و مات و مبهوت اورا نگاه ميكنه گفت: "حالا چرا معطلي و بمن زل زدي، بدو برو غسل كن وگرنه نمازت قضا ميشه".ا
از زخم زبانهاي مشهدي غضنفر تمام اهالي ده آزرده خاطر بودند ولي از آنجائیكه او درعين حال مردي خير خواه وهمراه بود و در تمام گرفتاريهاي اهالي ده هميشه اول كسي بود كه پا پيش ميگذاشت و آماده كمك بود مردم زخم زبانهاي اورا تحمل ميكردند و زياد بدل نميگرفتند.ا
درهنگام فوت اهالي ده هميشه او بود كه فورا" وارد معركه ميشد و تابوت و شالي تهيه ميكرد تا متوفی را به گورستان ببرند و حتي گاهي خود بتنهائي او را شستشو میداد و كفن ميكرد و پا بپاي ديگران در صف نماز ميايستاد تا براي مرده نماز ميّت بخواند وسپس تهيه مقدمات مراسم ختم اورا تا شب هفت بعهده ميگرفت.ا
در عروسيها هم هميشه براي تهيه ميز و صندلي و وسائل جشن پا پيش ميگذاشت و حتي براي آوردن عاقد كه خطبه عقد را بخواند از اين ده بآن ده ميرفت.ا
وقتي يكي از اهالي ده بيمار ميشد رسم بود كه همسايگان براي عيادت او ميرفتند و از خداوند براي او بهبودي و شفاي عاجل آرزو ميكردند ولي وقتي مشهدي غضنفر بديدارش ميرفت پس از سلام و عليك با تأسف سرش را تكان ميداد و با لحني نيشدار ميگفت:ا
"هاي، های، كربلايي......، دلم خيلي برات مي سوزه، مثل اينكه كار توهم تمومه (سن د گدی) و رفتني هستي!!!!".ا
اين لحن گفتار را مشهدي غضنفر براي خيلي از بيماران ده بكار برده و به همه آنها گفته بود كه رفتني هستند، از اينرو مردم ده آرزو ميكردند تا روزي خود مشهدي غضنفر بيمار شود و آنها ضمن عيادت او اين طعنه و متلك را بخودش برگردانند.ا
از قضاي روزگار چيزي نگذشت كه مشهدي غضنفر سخت بيمار و بستري شد. اهالي ده كه انتظار چنين روزي را داشتند همگي بالاتفاق رو بخانه او آوردند تا نيش زبانهاي شنيده از اورا به خودش باز گردانند و همگي باو بگويند:"مشهدي غضنفر بيچاره، كار تو هم تمومه و رفتني هستي".ا
وقتي مشهدي غضنفر شنيد كه عده زيادي از اهالي ده براي عيادت او ميآيند شصتش خبردار شد كه آنها در حقيقت قصد گرفتن انتقام و تلافي كردن نيش زبانهاي اورا دارند از اينرو با اینکه حال خوبی نداشت خودرا براي مقابله با حمله آنها آماده كرد.ا
هنگاميكه اهالي ده يك به يك وارد خانه او شدند ودور تا دور تختش ايستادند. اول از لابلاي پلكهاي خود نگاهي بهمه انداخت و كدخدا را ديد كه جلو تر از همه ايستاده و منتظر است تا بمجرد اينكه او چشمهاي خودرا باز كند شروع به صحبت نمايد از اينرو پس از باز كردن چشمها امان نداد تا كدخدا دهان باز كند بلكه خود با آه و ناله و تظاهر به گريه گفت:"هاي، های، كدخدا، مشهدي حسن، كربلايي محمد، سبزعلي، لطفعلي خان........ خدا همگي شما را حفظ كند كه به عيادت من آمده ايد، فكر نميكنم بتوانم از اين بيماري جان بسلامت ببرم" و بعد با صدائي لرزان اضافه كرد: "دوستان از تمام شما حلاليت مي طلبم چونكه "كار منهم تمومه و رفتني هستم" و آنها را انگشت بدهان و متحيّر برجاي نهاد.ا















No comments: