پرواز خيال برفراز آرزوها
آیا تاکنون برايتان اتفاق افتاده كه در خیال خود آرزوي قدرتي برتر از مردمان عادي مانند هركول و يا كشتي گيران نمايشي (رسلینگ) را داشته باشيد و يا بخواهيد در مسند وزارت و صدارت بنشينيد و دستورات ريز و درشت صادر نمائيد و يا اينكه ناگهان برنده بليط چند مليون دلاري لاتاری بشويد و با داشتن آن پول بادآورده به آرزوهاي دور و دراز خود جامه عمل بپوشانيد؟
من فكر ميكنم اكثر ما در ضمير ناخودآگاه خود همیشه تصویر و تصوری از آرزوهاي پنهان خود داریم و گهگاه در خلوت خیال بآنها فكر ميكنيم.ا
خوشبختانه پرواز خيال به دور دست آرزوهای پنهان شده در ضمیر ما تنها چيزي است كه دولتها هنوز نتوانسته اند براي آن حد و يا ارزش طبقه بندی شده تعيين و بر آن عوارض و ماليات و هزينه هاي ديگر ببندند.ا
درحال حاضر هر كدام از ما ميتوانيم بدون ترس از هزينه كردن حتي يك پني در خيال خود بهر مقدار كه بخواهيم بخواسته ها و آرزوهاي رویائی خود قدرت پرواز دهيم و بهرچيز كه آرزوي آنرا داريم فكر كنيم، هيچ قدرتي هم نميتواند ما را از سوق دادن فكر و خيال درباره خواسته هايمان باز دارد.ا
هريك از ما درطول زندگي بارها و بارها درخيال خود برمسند قدرت نشسته ايم، آرزوي داشتن ثروتي سرشار چون قارون و حاتم طاعي و يا (بيل گيتس) هميشه ما را وسوسه كرده است و ساعتها و يا شايد روزها و ماهها بدان انديشيده ايم، داشتن توان جسماني چون رستم و هركول و يا سامسون و كسب قدرت فرمانروائي چون شاهان افسانه اي مثل كوروش و خشايارشاه و يا سرداران معروف تاريخ مثل اسكندر مقدوني و ناپلئون هميشه آرزوي ما بوده است و زمانيكه با خود به خلوت نشسته ايم از پرواز فكر و خيال خود به دورانيكه آنها زندگي ميكرده اند و آرزوي اينكه اگر ميتوانستيم بجاي آنها باشيم چه كار ها كه نميكرديم، غافل نبوده ايم.ا
زندگي در كاخهاي بلند و زيبا در كنار مهرويان پري پيكر با خدمتكاراني مطيع و فرمانبردار هيچگاه از خيال ما دور نبوده اند و در روياروئي با قلدوران و زورگويان زمان خود فكر داشتن زور بازو و قدرت قانون براي گرفتن انتقام و بزانو درآوردن آنها نيز از جمله آرزوهائي است كه هميشه گوشه اي از ذهن ما را تسخير كرده است.ا
براي دختران و پسران جوان قرار گرفتن در جايگاه هنرپيشگان معروف و كسب شهرت و اعتبار آنها و داشتن زندگيهاي افسانه اي در خانه هاي گرانقيمت هاليوود و (باليوود) هميشه جزو آرزوهاي آنها بوده است.ا
خوب، تا اينجاي كار البته هيچ ايرادي به توسعه و بسط اوهام و آرزوهاي پنهان ما وارد نيست، دستيابي به آرزوهاي دوردست و خارج از توانائي ما و در آغوش گرفتن آنها در فكر و خيال بسيار آسان است و شايد بارها و بارها آنرا در عالم خيال بدست آورده و لمس كرده ايم ولي متأسفانه مشكل از آنجا آغاز ميشود كه ناخواسته چنان اسير آرزوها و آمال خود شويم تا بقصد جامه عمل پوشانيدن آنها در دنياي واقع كوركورانه وارد کار گرديم. دراين حال عده ای چنان در تصور و اوهام خود غرق ميشوند كه متأسفانه زمان حال را از دست ميدهند و بدون اينكه از ماشين زمان استفاده كرده باشند بدوران آرزوها سفر ميكنند و در پیچ و خم كوره راههاي آن زمان بدنبال گمشده خود ميگردند و بسيار اتفاق افتاده است كه ناخود آگاه در همان زمان جا خوش کرده و نهايتا" كارشان به تيمارستانها و آسايشگاههاي رواني کشیده است و از آنجائيكه دستيابي به اكثر آرزوها خارج از توانائي آنها ميباشد درنهايت هم براي خود و هم براي ديگران فاجعه ببار آورده اند.ا
اخبار روزانه راديو تلويزيون و يا روزنامه ها گهگاه نمونه هائي از اين موارد را خيلي عريان عرضه ميكنند كه افرادي براي رسيدن به آرزوهاي دور و دراز خود تصميم گرفته اند ره صد ساله را يكشبه طي كنند و براي بدست آوردن پول وكسب قدرت مالي - كه دراكثر اوقات راهگشاي بسياري از مشكلات ميباشند - اقدام به دستبردهاي مسلحانه به بانكها ميكنند، در ساخت و توزيع مواد مخدر شركت مينمايند، اسكناسهاي تقلبي چاپ و به جريان مياندازند، هواپيماهاي مسافربري و يا اتوبوسهاي كودكان دبستاني را به گروگان ميگيرند وبراي آزادي آنها درخواست پولهاي كلان ميكنند و حوادث بسيار ديگري از اين دست كه عمدتا" اكثر آنها با قتل و كشتار عده اي گناهكار و بيگناه همراه ميباشد همه و همه پيامد پرواز خيال آدميان كره خاكي به دوردست آرزوها و تلاشي غير منطقي در رسيدن به آمال و آرزوهائي است كه در اقيانوس فكر و خيال خود ماهها و سالها بدان انديشيده اند.ا
البته بايد اشاره كنم كه اين معضل امروز بشر كره خاكي نيست بلكه از روزيكه آدم ابوالبشر پا بعرصه وجود گذاشته هميشه اسير اوهام و خيالات خود بوده است و گهگاه كه براي رسيدن بدانها قدم پيش گذاشته براي خود و ديگران مشكل و گاهي فاجعه آفريده است. براي نمونه بد نيست بيكي از داستانهاي طنزي كه در همين زمينه در كتابهاي دوران دبستان خوانده ایم اشاره اي گذرا داشته باشم.ا
در روزگاران قديم مردي روستائي كوزه اي روغن داشت كه تصمیم گرفته بود آنرا ببازار برده بفروشد. قبل از اينكه از خانه خارج شود همينطور كه به كوزه روغن - بعنوان نمادي از سرمایه كه ميتوانست به آرزوهای او جامه عمل بپوشاند - نگاه ميكرد باخود اندیشید: "اين كوزه روغن را ببازار برده ميفروشم، با پول آن يك ميش (گوسفند ماده) ميخرم. آن ميش درسال چند بره برايم ميآورد، بره ها بزودي بزرگ ميشوند و بره هاي ديگري برايم ميزايند، بره هاي جديد نيز پس از چندي بزرگ ميشوند و چيزي نميگذرد كه گله و رمه اي از آنها بوجود خواهد آمد كه ميتوانم پوست و گوشت و شير آنها را ببازار برده بفروشم و از اينراه ثروت سرشاري بدست آورم"ا
چون تا اينجاي كار مشكلي براي او بوجود نيامده و اوهام او بخوبي پيش رفته بود به اندیشه های خود وسعت بیشتری داد: "پس از اينكه ثروتمند شدم قصري ميخرم و سپس بخواستگاري دختر يكي از توانگران شهر ميروم و اورا به همسری ميگيرم و كنيزكان بسيار بخدمت او ميگمارم و چنانچه كنيزكان فرمان نبرند آنها را با چوبدستي خود ادب خواهم كرد". دراينحال آنچنان در افكار و اوهام خود غرق شده بود كه ناگهان بقصد ادب كردن يكي از آن كنيزكان نافرمان كه از اجراي فرمان او سر باز زده بود، چوبدستی خودرا بالا برد و با تمام توان بر سر او - و درحقيقت بر كوزه روغن كه در مقابلش قرار داشت - فرود آورد.ا
ضربه آنقدر قوي بود كه بقول نويسنده حكايت "آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت" و درپي آن تمام آرزوهاي پيرمرد روستائي نيز با شكستن كوزه روغن بر باد رفت.ا
من فكر ميكنم اكثر ما در ضمير ناخودآگاه خود همیشه تصویر و تصوری از آرزوهاي پنهان خود داریم و گهگاه در خلوت خیال بآنها فكر ميكنيم.ا
خوشبختانه پرواز خيال به دور دست آرزوهای پنهان شده در ضمیر ما تنها چيزي است كه دولتها هنوز نتوانسته اند براي آن حد و يا ارزش طبقه بندی شده تعيين و بر آن عوارض و ماليات و هزينه هاي ديگر ببندند.ا
درحال حاضر هر كدام از ما ميتوانيم بدون ترس از هزينه كردن حتي يك پني در خيال خود بهر مقدار كه بخواهيم بخواسته ها و آرزوهاي رویائی خود قدرت پرواز دهيم و بهرچيز كه آرزوي آنرا داريم فكر كنيم، هيچ قدرتي هم نميتواند ما را از سوق دادن فكر و خيال درباره خواسته هايمان باز دارد.ا
هريك از ما درطول زندگي بارها و بارها درخيال خود برمسند قدرت نشسته ايم، آرزوي داشتن ثروتي سرشار چون قارون و حاتم طاعي و يا (بيل گيتس) هميشه ما را وسوسه كرده است و ساعتها و يا شايد روزها و ماهها بدان انديشيده ايم، داشتن توان جسماني چون رستم و هركول و يا سامسون و كسب قدرت فرمانروائي چون شاهان افسانه اي مثل كوروش و خشايارشاه و يا سرداران معروف تاريخ مثل اسكندر مقدوني و ناپلئون هميشه آرزوي ما بوده است و زمانيكه با خود به خلوت نشسته ايم از پرواز فكر و خيال خود به دورانيكه آنها زندگي ميكرده اند و آرزوي اينكه اگر ميتوانستيم بجاي آنها باشيم چه كار ها كه نميكرديم، غافل نبوده ايم.ا
زندگي در كاخهاي بلند و زيبا در كنار مهرويان پري پيكر با خدمتكاراني مطيع و فرمانبردار هيچگاه از خيال ما دور نبوده اند و در روياروئي با قلدوران و زورگويان زمان خود فكر داشتن زور بازو و قدرت قانون براي گرفتن انتقام و بزانو درآوردن آنها نيز از جمله آرزوهائي است كه هميشه گوشه اي از ذهن ما را تسخير كرده است.ا
براي دختران و پسران جوان قرار گرفتن در جايگاه هنرپيشگان معروف و كسب شهرت و اعتبار آنها و داشتن زندگيهاي افسانه اي در خانه هاي گرانقيمت هاليوود و (باليوود) هميشه جزو آرزوهاي آنها بوده است.ا
خوب، تا اينجاي كار البته هيچ ايرادي به توسعه و بسط اوهام و آرزوهاي پنهان ما وارد نيست، دستيابي به آرزوهاي دوردست و خارج از توانائي ما و در آغوش گرفتن آنها در فكر و خيال بسيار آسان است و شايد بارها و بارها آنرا در عالم خيال بدست آورده و لمس كرده ايم ولي متأسفانه مشكل از آنجا آغاز ميشود كه ناخواسته چنان اسير آرزوها و آمال خود شويم تا بقصد جامه عمل پوشانيدن آنها در دنياي واقع كوركورانه وارد کار گرديم. دراين حال عده ای چنان در تصور و اوهام خود غرق ميشوند كه متأسفانه زمان حال را از دست ميدهند و بدون اينكه از ماشين زمان استفاده كرده باشند بدوران آرزوها سفر ميكنند و در پیچ و خم كوره راههاي آن زمان بدنبال گمشده خود ميگردند و بسيار اتفاق افتاده است كه ناخود آگاه در همان زمان جا خوش کرده و نهايتا" كارشان به تيمارستانها و آسايشگاههاي رواني کشیده است و از آنجائيكه دستيابي به اكثر آرزوها خارج از توانائي آنها ميباشد درنهايت هم براي خود و هم براي ديگران فاجعه ببار آورده اند.ا
اخبار روزانه راديو تلويزيون و يا روزنامه ها گهگاه نمونه هائي از اين موارد را خيلي عريان عرضه ميكنند كه افرادي براي رسيدن به آرزوهاي دور و دراز خود تصميم گرفته اند ره صد ساله را يكشبه طي كنند و براي بدست آوردن پول وكسب قدرت مالي - كه دراكثر اوقات راهگشاي بسياري از مشكلات ميباشند - اقدام به دستبردهاي مسلحانه به بانكها ميكنند، در ساخت و توزيع مواد مخدر شركت مينمايند، اسكناسهاي تقلبي چاپ و به جريان مياندازند، هواپيماهاي مسافربري و يا اتوبوسهاي كودكان دبستاني را به گروگان ميگيرند وبراي آزادي آنها درخواست پولهاي كلان ميكنند و حوادث بسيار ديگري از اين دست كه عمدتا" اكثر آنها با قتل و كشتار عده اي گناهكار و بيگناه همراه ميباشد همه و همه پيامد پرواز خيال آدميان كره خاكي به دوردست آرزوها و تلاشي غير منطقي در رسيدن به آمال و آرزوهائي است كه در اقيانوس فكر و خيال خود ماهها و سالها بدان انديشيده اند.ا
البته بايد اشاره كنم كه اين معضل امروز بشر كره خاكي نيست بلكه از روزيكه آدم ابوالبشر پا بعرصه وجود گذاشته هميشه اسير اوهام و خيالات خود بوده است و گهگاه كه براي رسيدن بدانها قدم پيش گذاشته براي خود و ديگران مشكل و گاهي فاجعه آفريده است. براي نمونه بد نيست بيكي از داستانهاي طنزي كه در همين زمينه در كتابهاي دوران دبستان خوانده ایم اشاره اي گذرا داشته باشم.ا
در روزگاران قديم مردي روستائي كوزه اي روغن داشت كه تصمیم گرفته بود آنرا ببازار برده بفروشد. قبل از اينكه از خانه خارج شود همينطور كه به كوزه روغن - بعنوان نمادي از سرمایه كه ميتوانست به آرزوهای او جامه عمل بپوشاند - نگاه ميكرد باخود اندیشید: "اين كوزه روغن را ببازار برده ميفروشم، با پول آن يك ميش (گوسفند ماده) ميخرم. آن ميش درسال چند بره برايم ميآورد، بره ها بزودي بزرگ ميشوند و بره هاي ديگري برايم ميزايند، بره هاي جديد نيز پس از چندي بزرگ ميشوند و چيزي نميگذرد كه گله و رمه اي از آنها بوجود خواهد آمد كه ميتوانم پوست و گوشت و شير آنها را ببازار برده بفروشم و از اينراه ثروت سرشاري بدست آورم"ا
چون تا اينجاي كار مشكلي براي او بوجود نيامده و اوهام او بخوبي پيش رفته بود به اندیشه های خود وسعت بیشتری داد: "پس از اينكه ثروتمند شدم قصري ميخرم و سپس بخواستگاري دختر يكي از توانگران شهر ميروم و اورا به همسری ميگيرم و كنيزكان بسيار بخدمت او ميگمارم و چنانچه كنيزكان فرمان نبرند آنها را با چوبدستي خود ادب خواهم كرد". دراينحال آنچنان در افكار و اوهام خود غرق شده بود كه ناگهان بقصد ادب كردن يكي از آن كنيزكان نافرمان كه از اجراي فرمان او سر باز زده بود، چوبدستی خودرا بالا برد و با تمام توان بر سر او - و درحقيقت بر كوزه روغن كه در مقابلش قرار داشت - فرود آورد.ا
ضربه آنقدر قوي بود كه بقول نويسنده حكايت "آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت" و درپي آن تمام آرزوهاي پيرمرد روستائي نيز با شكستن كوزه روغن بر باد رفت.ا
No comments:
Post a Comment