Wednesday, May 14, 2008

شیر تعزیه

شير تعزيه

سالها قبل فرصتي دست داد تا با استفاده از تعطيلات رسمي ماه محرم (تاسوعا وعاشورا) و اضافه نمودن چند روز بآن با چند تن از دوستان سفري تفريحي با قصد بازديد از غارهاي قدیمی اطراف همدان - از جمله غار علي صدر - بآن ديار سفر و درضمن بدیدار مالک يكي از روستاهاي بزرگ آن نواحي که از دوستان دیرینه پدرم بود، برويم.ا
مالك ده با خوشروئی پذیرای ما شد و پس از مقداري احوالپرسي و گله از اينكه چرا با پدر نيامده اي در يكي از خانه هاي خود اطاق بزرگي در اختيار ما نهاد و چند روزي كه مهمان او بوديم بگرمي از ما پذيرائي نمود و هر از گاه که فرصت مییافت خود نيز نزد ما ميآمد و ساعتي را به گفتگو درباره اوضاع تهران ميگذرانديم.ا
در يكي از ديدارها كه با او داشتيم از ما دعوت نمود تا در مراسم تعزيه ايكه بمناسبت روز عاشورا در ده برگزار ميشود شركت كنيم. با اينكه بازديدمان از غارهاي اطراف همدان هنوز خاتمه نيافته و وقت چنداني براي ديدن مراسم تعزيه نداشتيم ولي چون نمك گير ارباب شده بوديم لاجرم دعوت اورا اجابت كرديم مضافا" اينكه او تأكيد كرد عده اي مهمان از روحانيون و شخصيتهاي سرشناس دولتي را نيز براي ديدن مراسم تعزيه از تهران دعوت كرده است.ا
روز عاشورا از ساعت ده و نيم صبح همه اهالي روستا و شايد هم از روستاهاي مجاور در ميدان بزرگ خارج ده جمع شده و هركس سعي داشت براي خود و خانواده اش در كنار ميدان جاي مناسبي دست و پا نمايد.ا
در جنوب ميدان نیز درجهت عكس تابش نور خورشيد چادر بزرگ اربابي برنگ نارنجي و با منگوله ها و آويزهاي زيبا كه بي اختيار انسان را بياد چادرهاي سلطنتي ميانداخت سر برافراشته بود.ا
ساعت يازده صبح ما وجميع مهمانان دعوت شده از تهران، ارباب را كه عباي خرمائي رنگي از پشم شتر در بر داشت از خانه او بسوي ميدان و محل مراسم تعزيه همراهي كرديم و پس از رسيدن به چادر، او در صندلي مخصوص خود كه در قسمت جلوي چادر قرار داشت جلوس نمود و بقيه مهمانان در صندليهاي پشت سر او نشستند و عده اي هم بدليل كمبود صندلي داخل چادر ناچار سرپا ايستادند كه البته روحانيون دعوت شده از تهران و رؤساي ادارات دولتي در صندليهاي كناري ارباب جاي مخصوصي داشتند.ا
با اينكه هوا آفتابي بود ولي باد پائيزي، سوز سردي بدنبال داشت و ما حتي با لباسهاي پشمي و گرم خود نیز سرما را در داخل چادر تا مغز استخوانهايمان حس ميكرديم. دراين حال تعزيه گردانان بساط خودرا در گوشه اي از ميدان گسترده و خود نيز لباسهاي مخصوص را پوشيده و آماده شروع برنامه بودند كه لحظاتي بعد با اشاره ارباب نمايش را آغاز كردند.ا
نمايش با زدن ساز و دهل بمنظور گرم نمودن جو صحنه نبرد و سپس نشان دادن صحنه پيكار در روزعاشورا بين قواي يزيد با ياران امام حسين (ع) آغاز شد و لحظاتي بعد سرداران نيروي دو طرف بميدان آمده ضمن بحركت درآوردن شمشيرها در بالاي سر خود براي يكديگر رجز خواندند و گهگاه شمشيرهاي خودرا به سپرهاي يكديگر زده بعقب و جلو ميرفتند.ا
هنگاميكه حضرت علي اكبر بعنوان سردار سپاه اسلام و شمر ذوالجوشن سردار سپاه يزيد بميدان آمدند ناگهان صداي گريه و ناله جمعيت اوج گرفت وهمه براي حضرت علي اكبر نوجوان كه ميدانستند نهايتا" بدست شمر كشته خواهد شد های های میگریستند.ا
اينگونه نمايشات براي من و دوستانم كه بارها آنرا ديده بوديم زیاد جالب توجه نبود ولي به احترام ارباب اجبار داشتيم تا انتها مانده آنرا تماشا كنيم، ضمنا" چون ارباب ظاهرا" مغموم بود و هراز گاه اشكهايش را با دستمال پاك ميكرد ما نيز ناچار خودرا متأثر نشان ميداديم.ا
در روايات آمده است كه ظهر عاشورا وقتي سپاه امام حسين (ع) شكست ميخورد شيري غرش كنان بميدان ميآيد و به سپاه يزيد حمله ميكند. درآن مراسم هم مردي را در پوست شير كرده بودند كه طبق برنامه هنگام ظهر بميدان آمد و غرش کنان به سپاه يزيد حمله ور شد.ا
دراينموقع كه تماشائيان سخت تحت تأثير ورود شير بميدان قرار گرفته و هاي هاي ميگريستند حادثه اي اتفاق افتاد كه ناگهان مراسم را از حالت دراماتيك خود به نمايشي كمدي و خنده آور تبديل نمود.ا
موضوع ازاينقرار بود، كسانيكه لباس شير را براندام مرد "شيرنما" كرده بودند داخل دم شير كه ميبايستي راست و روببالا قرارگيرد چوبي قرار داده بودند كه گويا بعلت عجله دركار چوب قدری بلند تراز دم شیر بود. با جست و خيز مرد "شيرنما" كه سعي داشت رل خودرا تا حد امكان مهيج و واقعي بازي كند قسمت اضافي چوب با فشار به موضع حساس او - كه مجبور بود بصورت چهاردست و پا حركت نمايد - فرو ميرفت و اورا سخت ميآزرد و مردك بيچاره كه نميتوانست در بين نمايش، ميدان را ترك و چوب را بریده، اندازه كند هر از گاه بپا ميايستاد و انتهاي چوب را از محل حساس و آزار دهنده جابجا و دوباره کار خودرا شروع ميكرد.ا
چون اين حركت نه يكبار و دوبار بلكه بمراتب تكرار شد همه بوضوح متوجه موضوع شده و شليك خنده ابتدا از سوي كودكان و سپس از بقيه تماشائيان برخاست و مردك هم بدون توجه به عكس العمل كاري كه ميكرد با همان حال ببازي خود ادامه ميداد.ا
بالاخره خنده ها از داخل جمعيت بداخل چادر اربابي نيز سرايت كرد و جمله مهمانان كه بلحاظ رعايت حال ارباب خنده خودرا فرو ميخوردند علنا" شروع بخنده كردند و ارباب كه خود نيز بخنده افتاده بود از جا برخاست و چون پاسي نيز از ظهر گذشته بود مهمانانش را براي صرف نهار بسوی خانه خود هدايت نمود و همگي درحاليكه از سوز سرما و خنده فرو خورده بخود مي پيچيديم براي صرف نهار بخانه او رفتيم.ا
همانروز عصر با تشكر از ارباب بخاطر مهمان نوازيهاي گرمش و با خاطراتي خوش از سفر همدان بسمت تهران حركت كرديم. ضمنا" براي اولين بار در عمرمان مراسم تعزيه روز عاشورا را برخلاف هميشه بصورت نمايشي كمدي مشاهده نموديم.ا

No comments: