Saturday, May 10, 2008

هنرپیشه های آماتور

هنرپیشه های آماتور

با دوستم بتماشای یک فیلم پر تحرک رفته بودیم. وقتی از سینما بیرون آمدیم دوستم شروع کرد به تعریف از هنرپیشه اول فیلم که: "خیلی رلش را خوب بازی میکرد، انگار نه انگار که رل بازی میکند، در واقع مثل این بود که زندگی واقعی خودش را روی پرده سینما نشان میدهد".ا
گفتم: "همینطور است که میگوئی" و بعد اضافه کردم: "البته بابت این بازی چندین میلیون دلار هم دستمزد میگیرد".ا
دوستم جوابداد: "خوب حقشان است برای اینکه خیلی زحمت میکشند".ا
آهی کشیده گفتم: "راستش هیچ متوجه این حقیقت شده ای که ما هم هنرپیشه های خوبی هستیم و هر روز و ساعت رلهای مختلفی را در زندگی خود بازی میکنیم بدون اینکه دستمزدی از بابت بازیهای خود دریافت نمائیم".ا
خندید و گفت: "ای بابا، تو هم شوخیت گرفته و از اینکه میبینی هنرپیشه ها پول کلانی بابت بازیهای خود بجیب میزنند حسودیت میشود".ا
گفتم: "باور کن جدی میگویم، من و تو و آدمهای دور و بر ما مجبورند روز و شب بقیافه های مختلف در بیایند و صد ها نقش مختلف برای همسر و بچه هاشون و یا همسایه و دوستان و همکاران خود بازی کنند. بعضی از آدمها رلهای خودرا خیلی خوب هم اجرا میکنند ولی تنها فرقشان با هنرپیشه ها اینست که در هالیوود نیستند و کارگردان و اجرا کننده نیز تنها خودشان هستند".ا
دوستم که تازه داشت از گفته های من چیزهائی درک میکرد برای روشن کردن ذهن خود پرسید: "مثلا" چه طوری".ا
گفتم: "ببین برادر، همین چند روز قبل نبود که گفتی برای فرار از زیر بار کارهای اداری خودت را به بیماری زدی تا بتوانی چند روز مرخصی استعلاجی بگیری ودرخانه استراحت کنی. اینطور که تعریف میکردی رل بیمار را چنان ماهرانه بازی کردی که حتی بهترین همکارانت را نیز باشتباه انداختی".ا
دوستم نگاهی بمن کرد و گفت: "راست میگی، حتی جرج بهترین دوستم هم متوجه کلک من نشد".ا
ادامه داده گفتم: "و یا هفته قبل که در منزل شما مهمان بودیم مشاهده کردم درمقابل فرزندانت رل مردی متین و با وقار را بازی و آنها را از ادای کلمات زشت و ناپسند منع میکردی درحالیکه در بین رفقا و دوستانت به گفتن جوکهای بالای هیجده سال و لیچارهای جنوب شهری مشهور هستی".ا
چون دوستم را ساکت دیدم و سکوت اورا حمل بر رضایت کردم ادامه دادم: "باید بخاطر داشته باشی که چندی قبل برای رفتن بیک کلوپ شبانه و استخوان سبک کردن هر دوی ما حجم زیاد کار اداری را بهانه کردیم و به مادر بچه ها گفتیم برای پیشبرد کارها مجبوریم تا نیمه شب در اداره بمانیم. یادت میاد چقدر رل خودت را خوب بازی کردی که چند روز بعد از آن وقتی بخانه ما آمدید خانمت برایت دلسوزی میکرد و میگفت کار حسین خیلی زیاده میترسم خدای نکرده از فشار کار مریض بشه و بیفته تو خونه".ا
دوستم که جز تأیید حرفهای من چیزی برای گفتن نداشت برای تلافی گفت: "درسته، تو هم که بیرون از خانه همیشه از دست قر و لند های همسرت مینالی، درخانه و درمقابل همسرت رل یک شوهر دلسوز و مطیع و فرمانبردار را بازی میکنی بطوریکه همسرت قسمهایش را همیشه به سر تو میخورد وتو برایش الگوی یک شوهر خوب وایده آل هستی".ا
گفتم: "قربون آدم چیز فهم، حالا تازه داری بحرفهای من میرسی که گفتم هرکدام از ما یک هنرپیشه خوب و کامل هستیم و رل خودرا در مراحل مختلف خیلی هم خوب بازی میکنیم منتهی از بد روزگار پارتی خوب و سرشناسی نداریم تا ما را به تهیه کنندگان و کارگردانان هالیوود معرفی کنند وگرنه ما نیز میتوانستیم از آن میلیون میلیون دلارهای طلائی هالیوود سهمی داشته باشیم".ا




No comments: